افاضات تازه لیدر جنبش سبز
صارم فریدونی

میر حسین موسوی در دیدار اخیر خود با تعدادی از اصلاح طلبان عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مواضع سیاسی ارتجاعی خود را با وضوح و صراحت بیشتری بیان کرده است. این صراحت در ابراز نظرات سیاسی، البته سخنگویان کاتولیک تر از پاپ جنبش سبز، امثال آقایان سازگارا و نوری زاده را در توجیه و تفسیر کرامات و منافع این جنبش و دموکراسی بی حد و حصر آن دچار مشکل نموده است. همزمان با سخنان میر حسین موسوی، تظاهرات و اعتراضات مردم قرقیزستان که موجب فرار قربان بیگ باقی اف لیدر "انقلاب لاله" در آن کشور و زیر سئوال رفتن انقلاب های رنگی و مخملی شده، نگرانی آقایان را دو چندان ساخته است.

از هنگام اوجگیری جنبش سرنگونی طلبانه مردم ایران در خرداد 1388 تلاش همه "سبزها" و "انقلاب مخملی ها" بر آن بوده که انقلاب واقعی برای سرنگون ساختن رژیم اسلامی را معادل "خشونت" معرفی کنند و با برحذر داشتن مردم از آن، جابجایی جناحهای سرمایه در قدرت سیاسی را به عنوان "تغییر" قاچاق کرده و به مردم قالب نمایند. عدم تمکین مردم ایران و بویژه نسل جوان کشور به چنین اهداف سیاسی ارتجاعی که اساساً ارتباطی به خواستها و منافع آنان ندارد، رهبران جنبش سبز را بشدت نگران ساخته و آنان را واداشته تا به هر طریق ممکن مانع از آن شوند که خیزش گسترده مردم و مطالبات آنان از سطح این جنبش عبور کرده و آنرا زیرپا گذارد .

میرحسین موسوی در اظهارات اخیر خود گفته است: "تمام مسائل و مقوله هایی که پایه های اعتبار و مشروعیت یک نظام را تشکیل میدهد در حال از بین رفتن است ".

مشکل اصلی ایشان از بین رفتن پایه های اعتبار و مشروعیت نظامی است که تحت هدایت و فرمان خمینی، که این روزها بیشتر از همه مورد احترام و تکریم موسوی است، متجاوز از صد هزار نفر انسانهای آزادیخواه و کمونیست را اعدام کرده؛ رژیمی که مردم کلیت آنرا نفی کرده و به خیابانها آمدند تا شر آنرا برای همیشه از سر کم کنند. از نظر میرحسین موسوی و هم پیمانان ایشان منجمله کروبی و خاتمی، جمهوری اسلامی با اتکاء به قانون اساسی اش، نظام کاملا ایده آلی است که در حال حاضر صرفاً بخاطر استفاده نامناسب و ابزاری از ارزشها، موجب عدم اطمینان مردم، اغتشاش و آشفتگی فکری و روحی در جامعه و مغشوش شدن چهره امام نزد جوانان کشور شده است! این خزعبلات بی شباهت به اظهار نظر محمود دولت آبادی هنگام شرکت ایشان 10 سال قبل در کنفرانس برلین نیست که میگفت مشکل جمهوری اسلامی اینست که "دفرمه" شده و باید به شکل واقعی اش بازگردد. حاصل کلام میرحسین موسوی و نتیجه گیری او اینست که باتوجه به وضعیت موجود اجرای بدون تنازل قانون اساسی خواسته و محور اصلی جنبش سبز است و باید دراین باره کالبد شکافی بیشتری در ادبیات این جنبش صورت گیرد .

چارچوب تحولات سیاسی در شکل و اندازه مورد نظر میرحسین و شرکاء، اگرچه به لحاظ نظری الزاماً برنامه مطلوب همه اصلاح طلبان و مدافعان مستقیم وغیر مستقیم جنبش سبز نیست، ولی پراتیک عینی و عملی کل این نیروها، اعم از جنبش ملی اسلامی، ناسیونالیزم پروغرب و حتی سازمانها و احزاب چپی که بعد از 22 خرداد سال قبل با احساس عقب ماندن از قافله "انقلاب"، میرحسین موسوی را "همراه با مردم"، در تقابل با حاکمیت رژیم اسلامی و شخصیت سیاسی قابل حمایت معرفی کردند، تقریباً به همین چارچوب محدود میگردد.
 
دفاع دو آتشه میرحسین موسوی از قانون اساسی و اصل نظام جمهوری اسلامی بقدری نچسب و بی مسمٌا بود که داغ ترین تئوریسین های جنبش سبز دفاع مستقیم از آن را جایز ندانسته و به شکلی دیگر سعی در توجیه ضرورت وجودی میرحسین نمودند. ازجمله این اشخاص محسن سازگارا می باشد که اندر فواید میرحسین و درباب محور وحدت بودن ایشان برای بزیر کشیدن حاکمان کنونی و اینکه بعد از این مرحله علیرغم اختلاف نظرها، همه چیز خیلی راحت و از طریق رفراندوم حل و فصل خواهد شد، تفسیرهای نغزی فرموده اند. محور اصلی بحث و تفسیر اینگونه اشخاص برشمردن مضار انقلاب و ترساندن مردم از ایجاد تحولات اساسی در جامعه است. واژه "انقلاب" برای آنان مصداق جن و بسم الله است واین حساسیت تاجایی است که حتی بکار بردن آن با صفت "مخملی" یا "رنگی" هم تا حدودی کراهت دارد .

در دکترین جنبش سبز نه تنها لغو استثمار و بهره کشی مزدی "گناه کبیره" محسوب میشود بلکه حتی آزادیهای سیاسی و اجتماعی در بعد و مفهوم محدود بورژوایی آن نیز امری بی معنی و بیگانه با مبانی این جنبش است. جنبش سبز دقیقا نسخه ای از سرمایه داری نوع اسلامی و حداکثر کمی رقیق تر از نسخه موجود آنست. حتی اگر پلاتفرم میرحسین موسوی در خصوص برگشت به دوره امام قاتلشان و اجرای نعل به نعل منویات معظم له مورد تمایل مریدان جنبش سبز هم نباشد، آش همان آش است و کاسه همان کاسه. جمهوری اسلامی امروز دقیقا ادامه همان رژیم کثیف و منفور و جنایتکاری است که توسط خمینی پایه گذاری شد و هیچ شکل و قرائتی از آن، چه سبز باشد و چه سیاه، ماهیتی بجز آنچه که طی سی و یک سال گذشته مردم ایران و جهان شاهد آن بوده اند، نخواهد داشت.
 
ماهیت جنبش سبز، علیرغم انکار بسیاری از تئوریسین هایش، چیزی درحد همان "انقلابهای رنگی یا مخملی" است. نتیجه این انقلابات کذایی را همگان در چکسلواکی، صربستان، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان شاهد بوده اند. جنبش سبز و انقلاب رنگی چیزی جز دغلکاری سیاسی وعوامفریبی برای بهره برداری از پتانسیل آنان در دعوای بین جناحهای قدرت نیست. جنبش سبز تلاشی برای قالب زدن اعتراض سرنگونی طلبانه در چهارچوبهای حکومت اسلامی است. تنها فاکتور تضمین کننده برای موفقیت جنبش توده ای و دستیابی آن به رهایی انسان از قید استثمار و بردگی مزدی، و تامین آزادی، برابری،رفاه، شادی و سعادت همگان حضور مستقل و سازمان یافته طبقه کارگر دراین جنبش و رهبری آن توسط کمونیزم کارگری است. بجز سوسیالیزم، تمامی تبلیغات بورژوایی، از جنس اسلامی و غیر اسلامی آن، تحت عنوان اصلاح و انقلاب فریب مردم است. *